دعای زمستانی
به دعا ایستادهاند
با لباسهای سفید
درختان!
بر دوش باد
باد میبرد
به اینسو و آنسو
این برگهای خشک و
بیدست و پا را!
سرنوشتت پر از بهاران
مثل پرنده بیقراری
پنجرهای پر از بهاری
نیمۀ ناتمام سیبی
پری کوچک نجیبی
با سرانگشت نازک باد
مینویسی: پرنده... آزاد!
شاخۀ از جوانه، لبریز!
دور باد از تو، دست پاییز
سرنوشتت پر از بهاران!
شب چشمت، ستارهباران!